ازدواج عاقلانه زندگی عاشقانه

اولین راه برای این کار شناخت دو جنس از همه

ازدواج عاقلانه زندگی عاشقانه

اولین راه برای این کار شناخت دو جنس از همه

نمونه ای از یک ازدواج احساسی


باعرض سلام و تشکر خدمت تمامی کاربران و کارشناسانی که این متن را مطالعه می کنند لازم است به اطلاع شما برسانم که این ماجرا کاملا واقعی با حذف تمامی مشخصات مراجع انتخاب شده و ممکن است موارد مشابه که با مشاوردر ارتباط بوده است زیاد باشد بنابراین خواهشمند است از برداشت های شخصی و افکار منفی که در شما احساس بی اعتمادی نسبت به مشاور ایجاد می کند مبارزه کنید

این متن بعد از چندین ارتباط گفتگویی و پیام مستقیم خانمی شکست خورده از زندگی زناشویی به مشاور، جمع بندی شده است امید است که درس عبرتی برای همگان باشد.



پیام اول

باعرض سلام خدمت مشاور من با شوهرم مشکل دارم و در آستانه جدایی هستم زیرا همسرم به شدت بدبین و دست بزن دارد و از نظر فرهنگ خانوادگی نیز هیچ شباهتی با همدیگر نداریم ایشان در شهر ....زندگی می کردند و من در شهر ..... رابطه اجتماعی خانواده ایشان بسیار ضعیف و پایین ولی رابطه خانوادگی ما و صله رحم بسیار در خانواده ما اهمیت دارد. از طرفی ایشان دچار پرخاشگری و دست بزن هستند و همیشه مرا تحقیر می کنند. نسبت به خویشاوندانی که از جنس مخالف بنده هستند حساسیت شدیدی دارند. نمونه از رفتارهای ایشان این است که من داشتم به خواهرم اس ام اس می دادم که ایشان گوشی ام را گرفت و خورد کرده و یک کتک مفصل به من زد. تازه گی متوجه شدم که پدر و مادر ایشان هم با هم مشکل دارند و پدرش با اینکه سن بالایی دارد به مادر تهمت های ناجوری می زند از طرفی اعضای ازدواج کرده ایشان هم رابطه خوبی با همسرشون ندارند و برادر بزرگش با همسرش مشکلات زیادی دارد.
ایشان هنگامی ما باهم ازدواج کردیم اصلا کار نداشتن و از طرفی من یکی از ملاکهایم ، زندگی در محل و شهر خودمون بود در حالی که الان در کنار خانواده و شهر خودش زندگی می کنیم . اون یه چیزهایی براش مهمه که برای من اصلا اهمیتی نداره و انتظاراتی از من داره که من نمی تونم برآورده کنم به نظر شما چیکار کنم؟؟؟



پیام دوم

از من خواسته بودید که تاریخچه ای از زندگی ام و دلیل قبول و پذیرش ایشان بعنوان همسر را برایتان تعریف کنم موضوع از این قرار بود که : ما قبل از ازدواج در محیط دانشگاه با هم آشنا شدیم و چهار سال بدون اطلاع خانواده همدیگر با هم دوست بودیم صحبت می کردیم البته من احساس گناه هم داشتم زیرا فردی مقید و مذهبی هستم و خانواده مذهبی هم دارم اما یواش یواش دلم براش تنگ می شد و روابطمون بیشتر و بیشتر می شد تا بعد از چهار سال که درسمون تموم شد به خواستگاری من اومد البته من قبل از ازدواج اصلا خانواده اش را نمی شناختم فقط هرچه می دانستم از زبان خود نامزدم بود




باعرض سلام و تشکر از ارتباط تان با این بخش با توجه به تاریخچه زندگی و نحوه آشنایی ، متأسفانه شما به جای اینکه با خود کنترلی و خویشتن داری با قاطعیت تمام بگویید که شرایط خودش را برای خواستگاری رسمی فراهم کند و تا زمانی که ایشان شرایط خودش را برای ازدواج فراهم نکرده به هیچ وجه سرمایه گذاری روانی و عاطفی روی ایشان نداشته باشید، شروع به باز کردن جایی برای ایشان در ذهنتان کرده اید و نوعی وابستگی در شما نسبت به ایشان ایجاد شده است. این وابستگی به حدی بوده که شما حتی ملاک های خودتان را هم زیر پا گذاشته اید و نادیده گرفته اید البته خواص وابستگی و ارتباط های قبل از ازدواج این است که افراد وابسته، شرایط غیر عادی و تفاوت های فرهنگی و شخصیتی همدیگر را فراموش می کنند و از طرفی باعث بدبینی های شدید مرد بعد از ازدواج نسبت به همسرش که از طریق دوستی ایشان را انتخاب کرده بود میشود.

یکی از مواردی که شما به دلیل شتاب زدگی و عجله برای ازدواج با ایشان نادیده گرفته اید ملاک زندگی در شهر خود است از طرفی معمولاً در خواستگاری ها ی استاندارد پسر بدون اینکه با دختر ارتباط مستقیم داشته باشد با فراهم کردن شرایط به خواستگاری رسمی رفته و با معرفی خودش به صورت کامل و بدون سانسور از طرفی تحقیقات محلی دقیق و جزیی توسط خانواده دختر زندگی بی دغدغه ای را شروع می کنند در حالی در وضعیت شما اولاً هیچ از اطلاعی از اصلی ترین تحقیقات یعنی روابط والدین ، اعضای ازدواج کرده ، وضعیت محل تحصیل و زندگی و دوستان انتخابی نداشته اید بلکه اگر هم بعد از وابستگی اطلاع پیدا می کردید و به این نتیجه می رسیدید که شخصیت فرد مورد علاقه در کنار والدین مشکل دار رشد کرد و ممکن است الگوهای ارتباطی مانند بدبینی پدر به اعضای خانواده هم انتقال یافته باشد تمام این موضوعات رو به نفع خودتان توجیه می کردید.

بدبینی ایشان هم به دلیل ارتباط مستقیم بوده و هم به دلیل تأثیرات بدبینی های پدر است و اگر برفرض مثال به صورت اتفاقی ایشان خانواده خوب و نرمالی هم داشت و خودش هم مشکلی از نظر شخصیتی نداشت بعد از ازدواج با این سوال روبرو می شد که من از کجا مطمئن شوم که همسرم قبل ازازدواج با کسی دیگر نبوده؟ و همین موضوع باعث تلخ کردن زندگی برای شما و ایشان می شد .

اما راهکار فعلی شما با توجه به مشکلات عصبی ، روان شناختی و بدبینی پاتولوژیک ایشان ، در درجه اول مراجعه به یک روان شناس حضوری است و شروع دوره های روان درمانی و آموزش مهارت های زندگی زناشویی برای همسرتان با اینکه این گونه افراد هیچ شناختی نسبت به بیماری خود نداشته و دیگران را متهم به داشتن مشکل می کنند ولی به هر حال شما می توانید بگویید که شاید مشکل از خود من بوده و می خواهم با مشاور درباره من صحبت کنید و مشاور با آگاهی کامل از مشکلات خود ایشان درمان روی ایشان متمرکز خواهد کرد در صورت مقاومت ایشان نسبت به مراجعه به روان درمانگر، شما باید از راه قانونی ایشان را مجبور به گذراندن دوره های روان درمانی و دارو درمانی احتمالی کنید و در صورت عدم موفقیت در این مراحل باید متأسفانه بگویم که طلاق بگیرید.
بعد از طلاق هم به هیچ وجه به سرعت ازدواج نکنید و حتما برای ازدواج بعدیتان با مشاور در ارتباط باشید

موفق باشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد